506

ساخت وبلاگ

امکانات وب

اتفاقی بارون گرفت، صدای رعد و برق! توی پنجره ایستادم و بارون نگاه کردم و صداهای رعد رو گوش دادم، نسیم خنکی هم می وزید، خود بهار هست! حدوداً یک ربع، بیست دقیقه! بی هوا دلم واسه حرف زدن با خدا تنگ شد، دعای معراج، دعای هفتم صحیفه سجادیه، آیة الکرسی رو خوندم، دعا کردم دستمو که بیرون برده بودم خیس شده بود کشیدم به صورتم، خدایا کمکم کن، من غیر از تو کسی ندارم، کمکم کن بگذرم از این مرحله! خدایا خودت شاهدی که چقدر دلگیرم، دلم شکسته، مثل قبلاً خودت بهم نشونه بده! قولمو فراموش نمی کنم! خدایا دستمو محکم تر بگیر! امروز یکم شعبان بود، دو روز، سه روز، چهار روز دیگر ولادت امام حسین و باب الحوائج (ع) و امام سجاد(ع) هست، تو رو به این سه عزیز کمکم کن.شادم کن، سالم رو با این اعیاد تحویل کن! نشکن دلم رو.

جمعه ای که گذشت و پنج دقیقه تا پایانش وقت هست...
ما را در سایت جمعه ای که گذشت و پنج دقیقه تا پایانش وقت هست دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 52hertz بازدید : 97 تاريخ : پنجشنبه 28 فروردين 1399 ساعت: 0:48